reprieve
معنی
مهلت، تاخیر، مجازات کسی را بتعویق انداختن
سایر معانی: (اعدام یا مجازات و غیره را) به تعویق انداختن، پس افکندن، واپساندن، زنهاریدن، تعویق اعدام، عقب انداختن تاریخ اعدام، تعویق مجازات، پس افکنی کیفر، (درد یا مشکلات و غیره) پس افکنی، تسکین موقتی، آرام سازی ناپا، ایمنی ناپا، رخصت
[حقوق] مهلت دادن، به تعویق انداختن یا تعلیق مجازات
سایر معانی: (اعدام یا مجازات و غیره را) به تعویق انداختن، پس افکندن، واپساندن، زنهاریدن، تعویق اعدام، عقب انداختن تاریخ اعدام، تعویق مجازات، پس افکنی کیفر، (درد یا مشکلات و غیره) پس افکنی، تسکین موقتی، آرام سازی ناپا، ایمنی ناپا، رخصت
[حقوق] مهلت دادن، به تعویق انداختن یا تعلیق مجازات
دیکشنری
بازپس گرفتن
اسم
delay, lag, retardation, reprieve, deferment, postponementتاخیر
respite, leeway, moratorium, reprieve, timeout, termمهلت
فعل
reprieveمجازات کسی را بتعویق انداختن
ترجمه آنلاین
مهلت دادن
مترادف
abatement ، abeyance ، absolution ، acquittal ، alleviation ، amnesty ، anchor ، clearance ، clemency ، commute ، deferment ، freeing ، let up ، lifeboat ، lifesaver ، mitigation ، palliation ، pardon ، postponement ، release ، remission ، respite ، spring ، stay ، suspension ، truce