کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایلشدن، رو بزوال گذاردن، خرد شدن، کاستن، سقوط کردن، صرف کردن، رد کردن، خم شدن، خمیدن سایر معانی: سرازیری، خمش، خمیدگی (به ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] منحنی کاهش-افت- نموداری از افت در تولید یک چاه نفت یا گاز یا گروهی از چاه ها – آهنگ تولید نسبت به زمان رسم می شود . این منحنی برای بازیابی نهایی نفت کاربرد دارد.
[آب و خاک] افت سطح ایستابی
[نفت] سرعت تهی شدن
کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن سایر معانی: فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از ...
بیان قهقرایی، پاداوج سایر معانی: افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن [س ...
لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن سایر معانی: خشکانج، هزال، ناپروری، (در مورد بافت ها و اندام ها) تحلیل رفتن، کوچک و کم نیرو شدن، نحیف شدن، تحلیل بردن، تضعیف کر ...
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن سایر معانی: خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن
فرود امدن، فروکش کردن، نزول کردن، پایین رفتن سایر معانی: (از مقام یا دارایی یا قدرت و غیره) تنزل کردن، نزول، تنزل، افول، افت، نزول کردن، پایین رفتن، تنزل رتبه ومقام [ریاضیات] منجر شدن ...
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
صرف کلمات، عدم قبول چیزی بطورمودبانه سایر معانی: سرازیری، شیب، فرود، نزول، نشیب، تمایل، انحراف، زوال، پسرفت، فرتوتی، میرایی
نژاد، سرازیری، نزول، هبوط سایر معانی: فرود، فرو روی، پایین روی، زیرروی، فروشد، تبار، نسب، تخمه، نسل، پروز، فروسویی، زیرسویی، شیب، (با: on یا upon) یورش، حمله ی ناگهانی، خراب شدن سر کسی، سر ز ...