تیرگی، تاری سایر معانی: تاریکی، ظلمت، نابینایی، کوری، بی بصیرتی، پنهانی [کامپیوتر] تیره گی [نساجی] تیرگی ( عکس روشنی )
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطان، مالک دوزخ، لقب اهریمن یا شیطان
نیمه تاریکی، تیرگی
سیاهی، سیاه رنگی سایر معانی: سیاهی
پناه، پرده، چشم بند، در پوش، تاریک، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود، خیره کردن، اغفال کردن، کور کردن، درز یا راه گرفتن سایر معانی: اعمی، نابین ...
ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن سایر معانی: توده ی دود یا بخار یا گرد و خاک و غیره، دم، دمه، انبوه، انبوهه، خیل، کدر کردن یا شدن، تیره شدن، (مجازی )هر چه که تیره ...
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ سایر معانی: وفات، موت، تلف شدن زندگی، مرگ و میر، نابودی، تباهی، از میان رفتن، مرگ مانند، مرگسان، قتل، خونریزی، اعدام، (مهجور) هر ...
شیطان، روح پلید، عفریت، ابلیس، نویسنده مزدور، خارخسک، با ماشین خرد کردن، تند و تیز کردن سایر معانی: (الهیات - معمولا حرف بزرگ) شیطان، اهریمن (با: the)، دیو، یکی از شیاطین، (عامیانه) تخم جن، ...
شیطان، ستاره صبح سایر معانی: شیطان (که پیش از شورش بر خدا فرشته ی نور بود)
عزا، ماتم، سوگواری، عزاداری، سوگ سایر معانی: جامه ی عزا، لباس سیاه، دوران عزاداری، وابسته به سوگواری
فراموشکاری، چشم پوشی
ایهام، تاری، کدری، حاجب ماورایی سایر معانی: میزان یا حالت کدر بودن، ماتی، نا فرانمایی، تیرگی، ناشفافی، هر چیز یا نقطه یا لکه ی مات، ابهام، ناروشنی، گنگی [سینما] مقدار دفع - پشت پوش [کامپیوتر ...