معنی

فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ
سایر معانی: وفات، موت، تلف شدن زندگی، مرگ و میر، نابودی، تباهی، از میان رفتن، مرگ مانند، مرگسان، قتل، خونریزی، اعدام، (مهجور) هر بیماری همه کش، مرگی، (حرف بزرگ) تجسم مرگ به صورت اسکلتی سیاه پوش که داس در دست دارد، عزرائیل، موجب مرگ، مرگ آفرین
[ریاضیات] مرگ (و میر)