معنی

پناه، پرده، چشم بند، در پوش، تاریک، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود، خیره کردن، اغفال کردن، کور کردن، درز یا راه گرفتن
سایر معانی: اعمی، نابینا کردن، جاهل، نادان، تاریک اندیش، کورکورانه، بابی بصیرتی، مذبوحانه، بی حزم و احتیاط، مستور، پنهان، آنچه دیدنش مشکل باشد، بی در و پنجره، بی روزنه، بسته از هر سو، خارج از حوزه ی عقل و اراده ی بشر، (چشم را) موقتا کور یا تار کردن، دید را مختل کردن، از یک سو بسته، بن بست، ناخوانا، (هواپیمایی) تحت کنترل ابزار راهنمایی (بدون هدایت خلبان)، تحت الشعاع قرار دادن، بیشتر نور دادن، نورگیر، هر چیزی که نور را کور کند، (عکاسی) شاتر، بندان، مسدود کننده، از عقل و بینش محروم کردن، ندیده خریدن یا پیشنهاد دادن، (خودمانی) مست، (در مورد گیاه) نابارور، بی گل، (صحافی و جلد پردازی) به صورت فرورفته (و بدون جوهر یا رنگ) تذهیب کردن، کنده کاری روی جلد، کم نور کردن، کم سو کردن، (شکار حیوانات) مخفی گاه شکارچی، کوله، (اشخاص) عامل دیگران، دست نشانده، با بی پروایی، با بی احتیاطی، درز یاراه چیزی را گرفتن، adv :چشم بند، سنگر، مخفی گاه
[کامپیوتر] کور کردن
[مهندسی گاز] درپوش، صفحه مسدودکننده
[نساجی] پرده - پارچه پرده ای

دیکشنری

نابینا
اسم
screen, curtain, membrane, veil, blind, pallپرده
juggler, blind, cole, conjurorچشم بند
refuge, shelter, asylum, awning, bulwark, blindپناه
bung, blind, bonnetدر پوش
فعل
blind, blindfold, seelکور کردن
amaze, astonish, blind, daze, dazzle, puzzleخیره کردن
blindدرز یا راه گرفتن
deceive, beguile, delude, entrap, hoodwink, blindاغفال کردن
صفت
blind, sightless, glass-eyedکور
blind, sightless, purblindنابینا
blind, impercipientبی بصیرت
unable, incapable, weak, blind, feeble, crippleعاجز
dark, dim, black, gloomy, dusky, blindتاریک
blindغیر خوانایی
unclear, blind, inconspicuous, indiscernible, latent, missingنا پیدا
blindهر چیزی که مانع عبور نور شود

ترجمه آنلاین

کور

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.