در بازداشت، تحت توقیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] قیمومت، امانت، تولیت و حضانت به حکم دادگاه، حصر آزادی شخص به حکم قانون، به صور مختلف از قبیل بازداشت یا عدم خروج از حوزه قضایی
بازداشت کردن، توقیف کردن
اسیر، دربند، گرفتار، شیفته، ترسو، دستگیر سایر معانی: اسیر (به ویژه اسیر جنگ)، زندانی، محبوس، در قفس، دلداده، شیدا، دلباخته، مفتون، اسیر عشق
نگه داشتن، بزندان افکندن سایر معانی: زندانی کردن، حبس کردن، محبوس کردن، به زندان انداختن، (مجازی) محدود کردن، در تنگنا گذاشتن [حقوق] زندانی کردن، حبس کردن
حبس، زندانی شدن، حبسی، دوره زندانی را گذراندن سایر معانی: حبس، زندانی شدن
توقیف کردن، متوقف شدن، نقشه یا عملی را متوقف ساختن سایر معانی: 1- (اتومبیل یا ترن و غیره) رسیدن، وارد شدن 2- جلو خود را گرفتن، توکشیدن 3- باز داشت کردن
جلو گیری، محدودیت، انحصار، تحدید، تضییق سایر معانی: واپاد، مهار کردن، محدود سازی، قید، بند، مانع، پابند، حصر، تنگنا، مرزش، تنگ مرزی، منع [حسابداری] محدودیت [عمران و معماری] برآیند [مهندسی گا ...
حفاظت، امانت، حفظ چیزی از خطر و غیره سایر معانی: امانت داری، پاسداشت، ایمن داشت، نگهداری، حفظ، حفاظت، توجه