ماجراجویانه، با بی پروایی، جسورانه سایر معانی: ماجراجو، خطرجو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حادثه جو، پرماجرا، پرحادثه، بی پروا، دلیر سایر معانی: ماجراجو، خطرجو، جسور، بی باک، پر سرگذشت، مخاطره طلب
بلند همت، جوانمرد سایر معانی: رادمرد، سلحشور، شهسوار، پر فتوت، عیار، chivalric : دلیرانه
بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم سایر معانی: خاطر جمع، دارای اعتماد به نفس (self-confident هم می گویند)، بی باک، رجوع شود به: confidant
شهامت، جرات، پردلی، متهور، سرانداز، یارایی، جسور، سرزنده سایر معانی: بی باک، بی پروا، نترس، وقیح، گستاخ، بی ادب، شجاعانه، دلیرانه، بیباکانه، متهورانه، شجاعت، بی باکی، بی پروایی، دلیری، تهور، ...
دلیر، بی باک سایر معانی: (نادر) دلیر، شجاع، دلیر بیشتر بصورت مزاح بکار میرود
خود سری، خیره سری سایر معانی: بی ترسی، بی باکی
چابک، عصبانی سایر معانی: دعوایی، جنگی، پرخاشگر، (عامیانه)، حساس، فراوان
بازی، سرگرمی، شوخی، شکار، مسابقه، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی، سرحال، تفریح کردن، دست انداختن سایر معانی: بازی ورزشی (مثل فوتبال)، جست و خیز، گیم، بازی در یک سری مسابقه، بخشی ...
با اشتیاق، با کمال آمادگی، شجاعانه، دلیرانه، باتهور، باجرات، مردانه
خطر ناک، بسیار دشوار، بسیار نیرومند، وابسته به هرکول سایر معانی: (معمولا h کوچک) تهمتن، نیرومند و درشت اندام، غول پیکر، دشوار، کمرشکن، توان فرسا، وابسته به هرکول (قهرمان افسانه ای)، هرکولی ...
خود سری سایر معانی: بی باکی، دلیری، بی پروایی، تهور