نژاد، سرازیری، نزول، هبوط سایر معانی: فرود، فرو روی، پایین روی، زیرروی، فروشد، تبار، نسب، تخمه، نسل، پروز، فروسویی، زیرسویی، شیب، (با: on یا upon) یورش، حمله ی ناگهانی، خراب شدن سر کسی، سر ز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلگه ی سیل گیر، سیلاب دشت (دشتی در راستای رودخانه که از رسوبات سیلابی تشکیل شده است)، جغ، دشت سیلابی [عمران و معماری] حوزه طغیان - دشت سیلابی - میدان غرقاب - منطقه سیل گیر - پهنه سیلابی [زمی ...
سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور سایر معانی: به آسانی و نرمی حرکت کردن، لیز خوردن، به آسانی روان شدن، سراندن، سر دادن، (زمان و غیره) به تدریج گ ...
تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی سایر معانی: وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار ...
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
ادم پست، کفش یخ بازی، اسب مردنی، لقمه ماهی، ماهی چهار گوش، کفش چرخدار، اسکیت بازی کردن، سرسره بازی کردن سایر معانی: اسکیت، کفش پاتیناژ، کفش اسکی روی یخ (ice skate هم می گویند)، اسکیت (roller ...
نگاه دزدکی، گام های دزدکی، پوست بره تودلی، حرکت دزدکی، نظر چشمی، نوزاد زود رس، سقط شده، لاغر سایر معانی: (از ترس یا گناه و غیره) یواش رفتن، دزدکی گام برداشتن، ورمالیدن، جیم شدن، (پستانداران) ...
دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا سایر معانی: بحری
خطی که حداکثر پیشروی امواج توفانی بر روی ساحل/ کرانه را نشان میدهد [اقیانوسشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
خطی که حداکثر پیشروی امواج توفانی بر روی ساحل/ کرانه را نشان میدهد [زمینشناسی]
خطی که حداکثر پیشروی امواج توفانی بر روی ساحل/ کرانه را نشان میدهد [ژئوفیزیک]
حرکت قطار با سرعت مناسب در سراشیبی یا سطح تخت بدون اعمال نیرو و ترمز برای صرفهجویی در مصرف انرژی [حملونقل ریلی]