معنی

تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی
سایر معانی: وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار دریایی، عضو تفنگ داران دریایی، تکاور(ان) دریایی، ناوهای جنگی، ناوگان بازرگانی، (ارتش) آماده ی عملیات در دریا و خشکی، وابسته به نیروهای دریا خشکی، (نقاشی و عکس برداری) تصویر دریا، تصویر کشتی
[عمران و معماری] دریایی
[زمین شناسی] موج بریده برش دریایی، پوشیده شده یا قطع شده توسط امواج و جریانات دریایی، در این مورد به معنای واژه wave-cut نیز مراجعه نمائید. مترادف: sea cut

دیکشنری

دریایی
اسم
marine, gyreneتفنگدار دریایی
صفت
marine, maritime, nautical, pelagic, pelagian, thalassicدریایی
maritime, marineبحری
marineوابسته به دریانوردی

ترجمه آنلاین

دریایی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.