سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن سایر معانی: ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستبری، غلظت، ضخامت سایر معانی: لایه، کلفتی، ستبرا، سفتی [عمران و معماری] ضخامت - کلفتی - ستبرا [برق و الکترونیک] ضخامت [مهندسی گاز] ضخامت، کلفتی [نساجی] ضخامت - غلظت [ریاضیات] ضخامت، ستبرا، ...
اشیاء [ریاضیات] اشیاء
اشکار کردن، برهنه کردن، کشف کردن، سر پوش برداشتن از سایر معانی: آشکار کردن، بر ملا کردن، افشا کردن، پرده برداری کردن، روپوش یا پوشش چیزی را برداشتن، عریان کردن
فراوردۀ شیری حاوی 55 درصد چربی و مقداری پروتئین که بافتی پخشینهای دارد [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
مجموعهای از لایهها که در یک چرخۀ رسوبی نهشته شدهاند [زمینشناسی]
پارچهای که با آن عمل صافش انجام میشود [مهندسی شیمی]
ترکیبی از نهشتههای تکچرخهای مرتبط یا چرخهای از نهشتههای تکچرخهای کوچکتر [زمینشناسی]
پارچه یا جامهای که برای پوشاندن جسد در هنگام تدفین به کار میرود [باستانشناسی]