تمدن، مدنیت، فرهنگ، انسانیت سایر معانی: شهرایی، شهر زیستی، شهرنشینی، فرهنگ و روش زندگی هر ملت، زیست روش، پالایش و تعالی فرهنگی و رفتاری، نیک آموختی و نیکرفتاری، فرهیختگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمدن، فرهنگ، برز، کشت میکرب در ازمایشگاه سایر معانی: فرهنگ (مجموعه ی عقاید و رسوم و الگوهای رفتاری یک مردم)، فضل و کمال، ادب و آموختگی، تربیت، فرهیختگی، ویژگی های فرهنگی، (زمین) کشت، برزیدن، ...
روشن فکری سایر معانی: وارستگی، روشندلی، روشن ضمیری، آزادگی، روشن بینی، روشنگری، ارشاد، آموزندگی
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی سایر معانی: آبادی، آبادسازی، اصلاح، نضج، ترقی، رفاه [عمران و معماری] بهسازی [برق و الکترونیک] اصلاح، بهبود [صنعت] بهبود، رشد، پیشرفت [نسا ...
بهسازی، بهگری، بهبود، بهباش، بهسویی
تحصیل، تعلیم، تدریس، کسب دانش سایر معانی: آموزش (در مدرسه و غیره)، شهریه، هزینه ی تحصیل، schoolfellow تدریس
اجتماع، محفل، گروه، جمعیت، انجمن، شرکت، مجمع، مصاحبت، جامعه، نظام اجتماعی، اشتراک مساعی، انسگان سایر معانی: همزیگان، گروهگان، همباش، هامه، جمع، حضور، محضر، همنشینی، همگن گاه، همگین گان، طبقه ...