culture
معنی
سایر معانی: فرهنگ (مجموعه ی عقاید و رسوم و الگوهای رفتاری یک مردم)، فضل و کمال، ادب و آموختگی، تربیت، فرهیختگی، ویژگی های فرهنگی، (زمین) کشت، برزیدن، برزش، بسارش، کاشت، (بهسازی و فرآوری نوع خاصی از گیاه و جانور و کالا) بهپروری، بهسازگری، پرورش، آموزش (با دقت و خبرگی)، (باکتری و موجودات ذره بینی را) کشت دادن، (پرورش باکتری و موجودات ذره بینی و غیره در محیط مغذی و مناسب) کشت، (گروهی از باکتری و موجودات ذره بینی که از این راه پرورده شده باشند) کلنی، انبوه زی
[زمین شناسی] فرهنگ جزئیات یک نقشه که نشانگر کارهای انسان (مانند ماده ها، خطوط آهن، ساختمان ها، کانالها، کوره راه ها، شهرها و پل ها) می باشد که از جلوه های طبیعی قابل تشخیص باشد. این جزئیات معمولاً بر روی نقشه توپوگرافی به رنگ سیاه چاپ می شوند. این اصطلاح هم چنین شامل خطوط مرزهای سیاسی، نصف النهارها، مدار ها، اسامی مکان ها و راهنمای نقشه می باشد.
[بهداشت] کشت
[ریاضیات] فرهنگی، فرهنگ