معنی

تمدن، فرهنگ، برز، کشت میکرب در ازمایشگاه
سایر معانی: فرهنگ (مجموعه ی عقاید و رسوم و الگوهای رفتاری یک مردم)، فضل و کمال، ادب و آموختگی، تربیت، فرهیختگی، ویژگی های فرهنگی، (زمین) کشت، برزیدن، برزش، بسارش، کاشت، (بهسازی و فرآوری نوع خاصی از گیاه و جانور و کالا) بهپروری، بهسازگری، پرورش، آموزش (با دقت و خبرگی)، (باکتری و موجودات ذره بینی را) کشت دادن، (پرورش باکتری و موجودات ذره بینی و غیره در محیط مغذی و مناسب) کشت، (گروهی از باکتری و موجودات ذره بینی که از این راه پرورده شده باشند) کلنی، انبوه زی
[زمین شناسی] فرهنگ جزئیات یک نقشه که نشانگر کارهای انسان (مانند ماده ها، خطوط آهن، ساختمان ها، کانالها، کوره راه ها، شهرها و پل ها) می باشد که از جلوه های طبیعی قابل تشخیص باشد. این جزئیات معمولاً بر روی نقشه توپوگرافی به رنگ سیاه چاپ می شوند. این اصطلاح هم چنین شامل خطوط مرزهای سیاسی، نصف النهارها، مدار ها، اسامی مکان ها و راهنمای نقشه می باشد.
[بهداشت] کشت
[ریاضیات] فرهنگی، فرهنگ

دیکشنری

فرهنگ
اسم
culture, dictionary, civilization, lexiconفرهنگ
civilization, cultureتمدن
cultureبرز
cultureکشت میکرب در ازمایشگاه

ترجمه آنلاین

فرهنگ

مترادف

جمله‌های نمونه

Traveling allows us to experience different cultures and traditions.

سفر به ما امکان تجربه فرهنگ‌ها و سنت‌های مختلف را می‌دهد.

Learning a new language can open doors to new cultures and friendships.

یادگیری زبان جدید می‌تواند درهایی به فرهنگ‌ها و دوستی‌های جدید باز کند.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.