بازرگان، سودا گر سایر معانی: تاجر، دکان دار، مغازه دار، کاسب، کشتی بازرگانی [نساجی] تاجر - بازرگان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مبهوت کردن، سپوختن، میخکوب کردن سایر معانی: توختن، سوراخ کردن، درخستن، (مجازی) مبهوت کردن، هاژ کردن، انگشت به دهان کردن، سورا کردن، درجای خودخشک شدن
1- (از جاده ی اصلی به جاده ی فرعی) پیچیدن 2- (راه و غیره) منشعب شدن 3- (جریان چیزی را) بند آوردن، قطع کردن، 4- (موتور و غیره) خاموش کردن، 5- منحرف کردن، کنار زدن، 6- (امریکا - خودمانی) دلسرد ...
جادو گری، افسون گری، افسونگر، جادوگر سیاه پوست، افسون کردن سایر معانی: (مذهب برخی مردم افریقا و کارائیب که جادو و طلسم در آن نقش بزرگی دارد) ودو، کشیش ودو، طلسم ودو، چشم زخم، تحت تاثیر طلسم ...
عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن سایر معانی: (زن) جادوگر، (نادر - مرد) جادوگر، عجوزه، پیرزن زشت و بدجنس، رجوع شود به: water witch، (عامیانه - زن) فریبا، دلر ...
نیرنگ، سحر، جادو گری، افسون گری سایر معانی: سحر و جادو
جادو، جادو گر، نابغه، طلسمگر سایر معانی: (در رشته ی بخصوص) چیره دست، متبحر، خبره، استاد، جادویی، اسرارآمیز، (انگلیس ـ عامیانه) عالی، معرکه، مسحور کننده، (دراصل) حکیم، دانشمند، ساحر، افسونگر ...
بخشی از تنۀ درخت که در بالای زمین و در برخی کشورها در بالای کندۀ آن قرار دارد و قابل فروش است [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
واژههای مصوب فرهنگستان
جنگلی که چوب حاصل از آن قابل عرضه به بازار باشد [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]