سروان، ناخدا سایر معانی: سالار، سرور، میاندار، سردسته، سرفرمانده، سروری کردن، خلبانی (و ناخدایی و سروانی و غیره) کردن، (ارتش) سروان، (نیروی دریایی) ناخدا یکم (فرمانده ی یگان شناور)، (هواپیما ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمان زنگ سان، منحنی زنگدیس، (در هتل و غیره) سرپیشخدمت، متصدی چمدان برها
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
کنترل کردن، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن سایر معانی: فرمانروایی کردن، تحت تاثیر قرار دادن، نفوذ کردن در، مهار کردن، تعیین کردن، اداره کردن، معیف کردن، م ...
کارخانه دار سایر معانی: (کسی که مالک یا مدیر یک واحد صنعتی است) صاحب صنعت، هوتخشگر، مدیر صنعت
اسب اموخته، اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن سایر معانی: سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن، واپاد کردن، (نادر) با دقت به کار بردن یا اس ...
هدایت کردن، کشتیرانی کردن سایر معانی: (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذا ...
خلبان، رهبر، لیدر، پیلوت، خلبان هواپیما، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، ازمایشی، رهبری کردن، راندن، خلبانی کردن سایر معانی: وابسته به خلبانی، (هواپیما و فضاناو) ران ...
رهبر، کاپیتان، فرمانده یا خلبان هواپیما، ناخدای کشتی، فرمانده کشتی بازگانی، جست و خیزکننده سایر معانی: (شخص یا چیز) جهنده، خیزان، ورجه، رجوع شود به: saury، (جانور شناسی) پروانه ی جهنده (تیره ...
یکی از اعضای باتجربۀ تیم که مسئول هماهنگی میان بازیکنان و ارتباط بین بازیکنان و داور و تصمیمگیری در مواقع معین بازی باشد [ورزش]
واژههای مصوب فرهنگستان