کیسه، در پوش، چوب پنبه بشکه، دریچه مجرا، دروغ، سوراخ بشگه رابستن سایر معانی: (سوراخ بشکه را با چوب یا چوب پنبه و غیره) گرفتن، کیپ کردن، مسدود کردن، بستن، (خودمانی) صدمه زدن، ناقص کردن (با up ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانههای ییلاقی، بنگله سایر معانی: (از ریشه ی هندی)، (هند) منزل یک طبقه (معمولا با ایوانی در جلو)
سرهم بندی، ناشیگری، خطا کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن سایر معانی: دستکاری و خراب کردن (چیزی)، انگولک کردن، بد درست کردن، با ناشیگری کار کردن، سمبل کردن، ضایع کردن، تعمیر بد، اشتباه کاری، ش ...
(خودمانی) گیج کردن، سردرگم کردن
اشتباه احمقانه، صدای نامطبوع رادیو سایر معانی: (امریکا - خودمانی ـ بیس بال) توپی که با چوگان طوری زده شود که قوسی زده بین مدافعان وسط و آخر زمین فرود آید، (سافت بال) پرتاب توپ (به سوی چوگان ...
(عامیانه) دست و پا چلفتی، کسی که چیز زود از دستش می افتد و می شکند
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده سایر معانی: دست و پا چلفتی، چلفتی، شلخته، لش، سر به هوا، بد ساخت، بی قواره، ناهنجار، زشت، حاکی از ناشیگری یا بد سلیقگی
(در رفتار یا سخن) اشتباه، لغزش، گاف، خطا، لغزش، خبط یاخطایی که ابرو ی زنی رادرخطراندازد
اشتباه احمقانه، توپ خالی زدن سایر معانی: (عامیانه) اشتباه لپی، گاف، لغزش بزرگ، لاف زدن
بی معنی، چرند، نا مربوط، نادان، ناجور، بی عرضه، بی منطق سایر معانی: نالایق، ناکارا، بی مورد، نامناسب، به دردنخور، نا شایسته
(خودمانی ـ امریکا)، آدم دست و پا چلفتی، لش، آدم خنگ
به آب انداختن کشتی، شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن سایر معانی: (موشک و غیره) پرتاب کردن (از کشتی هواپیمابر و غیره)، (ضربه یا مشت و غیره) زدن، وارد آوردن، (کشتی ...