رشوه، پاره، بدکند، رشوه دادن، تطمیع کردن سایر معانی: رشوت، بلکفد، بلکفت، پاره دادن، بلکفد دادن، حق السکوت، هر چیزی که شخص را وادار به کاری خلاف قانون یا وجدان کند [حقوق] رشوه (دادن) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راشی
غضب، طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن سایر معانی: در معرض حمله ی سگ قرار دادن، کیش کردن سگ، مورد حمله ی مکرر و شدید قرار ...
تطمیع کردن، با پول مصالحه کردن سایر معانی: رشوه دادن [صنعت] تطمیع کردن، رشوه دادن - مجموعه فعالیت هایی که به منظور تطبیق محصول در حال تحویل با محصول خریداری شده انجام می پذیرد. ...
انحراف، فساد، چرک سایر معانی: تباهی، پوسیدگی، بدکاری، فساد اخلاقی، هرزگی، پتیارگی، گمراهی، ضلالت، فاوایی، نادرستی، رشوه خواری، هرچیز فاسد شده (به ویژه واژه و متن)، مسخ، تحریف، (سخن یا نوشتار ...
خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن سایر معانی: سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رها ...
ابگوشت، ترید، خیس خوردن، جذب کردن، خیساندن سایر معانی: ترید (یا تلیت) کردن، (معمولا با: -up آبگونه را) در آشامیدن، پاک کردن، رشوه، باج سبیل، وسیله ی استمالت یا دلجویی، نان ترید (یا تلیت) شده ...
دزدکی و محرمانه چیزی کسب کردن، کسی را بکاربد اغواء کردن سایر معانی: (از راه رشوه یا تطمیع) وادار کردن، اغوا کردن، واداشتن [حقوق] با تطمیع و رشوه کسی را به کار خلاف قانون یا گواهی دروغ واداشت ...