corruption
معنی
انحراف، فساد، چرک
سایر معانی: تباهی، پوسیدگی، بدکاری، فساد اخلاقی، هرزگی، پتیارگی، گمراهی، ضلالت، فاوایی، نادرستی، رشوه خواری، هرچیز فاسد شده (به ویژه واژه و متن)، مسخ، تحریف، (سخن یا نوشتار) دست خوردگی، دخل و تصرف (نابجا)، دستکاری، خدشه، خرابی متن، (نادر) فسادآور
[کامپیوتر] خرابی
[حقوق] فساد، ارتشاء
سایر معانی: تباهی، پوسیدگی، بدکاری، فساد اخلاقی، هرزگی، پتیارگی، گمراهی، ضلالت، فاوایی، نادرستی، رشوه خواری، هرچیز فاسد شده (به ویژه واژه و متن)، مسخ، تحریف، (سخن یا نوشتار) دست خوردگی، دخل و تصرف (نابجا)، دستکاری، خدشه، خرابی متن، (نادر) فسادآور
[کامپیوتر] خرابی
[حقوق] فساد، ارتشاء
دیکشنری
فساد
اسم
corruption, decadence, depravity, decay, immorality, viceفساد
deviation, deflection, departure, aberration, perversion, corruptionانحراف
pus, dirt, fester, smear, corruption, filthچرک
ترجمه آنلاین
فساد
مترادف
breach of trust ، bribery ، bribing ، crime ، crookedness ، demoralization ، exploitation ، extortion ، fiddling ، fraud ، fraudulency ، graft ، jobbery ، malfeasance ، misrepresentation ، nepotism ، on the take ، payoff ، payola ، profiteering ، racket ، shadiness ، shady deal ، shuffle ، skimming ، squeeze ، unscrupulousness ، venality