معنی

رشوه، پاره، بدکند، رشوه دادن، تطمیع کردن
سایر معانی: رشوت، بلکفد، بلکفت، پاره دادن، بلکفد دادن، حق السکوت، هر چیزی که شخص را وادار به کاری خلاف قانون یا وجدان کند
[حقوق] رشوه (دادن)

دیکشنری

رشوه
اسم
bribe, bribery, payola, palm greasing, subornation, baksheeshرشوه
bribeبدکند
part, fragment, piece, shred, portion, bribeپاره
فعل
tamper, bribe, grease, palmرشوه دادن
allure, bribe, buy, buy offتطمیع کردن

ترجمه آنلاین

رشوه دادن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.