سورتمه دراز و باریک، با سورتمه رفتن سایر معانی: (به سرعت) کم شدن، کاهش یافتن، افت کردن، سورتمه ی چند نفری، سورتمه ی دراز، با سورتمه حرکت کردن، سورتمه سواری کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سورتمه سوار
دستگاه مولد برق دارای توربین سایر معانی: مولد توربینی، نیروزای چرخشی
(خودمانی) گیج کردن، سردرگم کردن
سرهم بندی، ناشیگری، خطا کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن سایر معانی: دستکاری و خراب کردن (چیزی)، انگولک کردن، بد درست کردن، با ناشیگری کار کردن، سمبل کردن، ضایع کردن، تعمیر بد، اشتباه کاری، ش ...
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن سایر معانی: (به بیرون فرستادن یا ریختن) برون فرست کردن، گسیلیدن، صادر کردن، دفع کردن، گسیلش کردن، (بیرون) دادن، ساطع کردن، (در اثر ت ...
رمز، معما، چیستان، لغز، بیان مبهم سایر معانی: سخن پیچیده
غول، سادیست سایر معانی: (از ریشه ی عربی)، (در افسانه ی برخی کشورهای اسلامی) روح خبیثی که قبر دزدی و مرده خواری می کند، کسی که قبرها را جهت دزدی نبش می کند، گورزن، غول فارسی است
سرزمین باتلاقی، سرزمین مردابی، لش آبگاه [عمران و معماری] زمین ماندابی - زمین شوره زار [زمین شناسی] زمین باتلاقی
وابسته به فاحشه، فاحشه وار، زرق و برق دار و بد سایر معانی: فریبا، خوش ظاهر (و بد باطن)، جلف، پر زرق و برق، هرزه، بی بندوبار، (در اصل) جنده وار، فاحشه مانند، روسپی وار
تمسخر، تقلیدی، تقلید در اوردن، دست انداختن، مسخره کردن، خندیدن، عقیم کردن، استهزاء کردن سایر معانی: مچل کردن، (به ریش کسی) خندیدن، لاغیدن، ریشخند کردن، تقلید کسی را درآوردن، تو جلد کسی رفتن، ...
ابهام، سیاه اب، خزه، پژه، با خزه پوشاندن سایر معانی: (گیاه شناسی) خزه (رده های مختلف به ویژه رده ی bryopsida)، توده ی خزه [نساجی] خزه