زنگار، افت، عدم رشد، باد زدگی یا زنگ زدگی، پژمردن سایر معانی: بیماری گیاهی (در اثر خاک یا هوا یا انگل یا حشرات)، آفت، آسیب، بلا، تباهی، زنگ زدگی (گیاه)، کپک یا شپشک زدگی، آفت زده کردن، (گیاه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بد سایر معانی: بادزده، بادخورده، زنگ زده، شپشه گرفته، ناکام، محروم
(انگلیس - عامیانه) آدم پست و قابل تحقیر، رذل، فرومایه، فلان فلان شده، آفت بار، شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود، مصیبت بار، فلان فلان شده the blighter stole my book بیمعرفت کتابم را بلند ...
(کشاورزی) بیماری درخت شاه بلوط که توسط قارچی به نام لاتین endothia parasitica ایجاد می شود
(کشاورزی) آتش آفت (آفت درختان میوه که توسط ترکیزه ای بنام erwinia amylovora ایجاد می گردد و منجر به سیاه شدن برگ ها می شود)
[عمران و معماری] نورگیر کوچک
غم افزا، در معرض باد سرد، بی حفاظ سایر معانی: در معرض باد و سرما، بی درخت، سرد و سوزآور، شدید و ناخوشایند، بی نوید، دلگیر، جانفرسا، (جانورشناسی) کپور سفید (جنس alburnus - بومی اروپا - فلس ها ...
مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور سایر معانی: اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز
ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد کردن، فاسد شدن سایر معانی: هر چیزی که به تدریج فاسد و نابود کند، مصیبت، تباهگر، تباه کردن، (پزشکی) تبخال، تاول لب ها (canker sore هم ...
شبنم، شبنم منجمد، سرما ریزه، گچک، سرمازدن، سرمازده کردن سایر معانی: (شبنم یخ زده) بشم، بشمه، پشک، برفک، یخبندان، سرمای بی موقع (که به محصول آسیب می رساند)، هوای زیر صفر درجه، هوای یخبندان، ( ...
سردی، بسته شدگی
اسیب زدن، ازار رساندن سایر معانی: (صدمه ی جسمی وارد آوردن) گزند رساندن، صدمه زدن، آسیب رساندن، مصدوم کردن، زخمی کردن، (احساسات یا غرور و غیره) جریحه دار کردن، آزردن، لطمه زدن، خسارت وارد آور ...