blight
معنی
زنگار، افت، عدم رشد، باد زدگی یا زنگ زدگی، پژمردن
سایر معانی: بیماری گیاهی (در اثر خاک یا هوا یا انگل یا حشرات)، آفت، آسیب، بلا، تباهی، زنگ زدگی (گیاه)، کپک یا شپشک زدگی، آفت زده کردن، (گیاه) آسیب دیدن، هر چیز ویرانگر یا بد، مصیبت، نابود کننده، ناکامگر، مایوس کننده، تباه گر
سایر معانی: بیماری گیاهی (در اثر خاک یا هوا یا انگل یا حشرات)، آفت، آسیب، بلا، تباهی، زنگ زدگی (گیاه)، کپک یا شپشک زدگی، آفت زده کردن، (گیاه) آسیب دیدن، هر چیز ویرانگر یا بد، مصیبت، نابود کننده، ناکامگر، مایوس کننده، تباه گر
دیکشنری
تهوع
اسم
rust, patina, blight, legging, verdigris, galligaskinsزنگار
pest, drop, fall, plague, slump, blightافت
blightعدم رشد
blightباد زدگی یا زنگ زدگی
فعل
blight, wither, fadeپژمردن
ترجمه آنلاین
بلایت
مترادف
affliction ، bane ، blot on the landscape ، canker ، contamination ، corruption ، curse ، decay ، dump ، evil ، eyesore ، fungus ، infestation ، mildew ، pest ، pestilence ، pollution ، rot ، scourge ، sight ، withering ، woe