(بلند و ناخوشایند) صدا کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جرنگ جرنگ، طنین ناقوس ها سایر معانی: (انگلیس: clangour)، صدای دنگ دنگ (به ویژه اگر مداوم باشد)، clangour : جرنگ جرنگ
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پا رازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن، سروصدا راه انداختن سایر معانی: صدا (به ویژه ناخوش ...
پهنه، سر و صدا، راکت، راکت تنیس، جارو جنجال، صدای غیر متجانس، عیاشی و خوشگذرانی، مهمانی پر هیاهو، سر و صدا و اشوب کردن سایر معانی: جنجال، هیاهو، همهمه، مهمانی بزرگ و پر سر و صدا، سور و ساز، ...
فریاد، جیغ، ضجه، جیغ زدن، فریاد دلخراش زدن سایر معانی: فریاد زیر و نافذ، (از ترس یا درد یا خنده) جیغ زدن، صدای زیر و ناهنجار درآوردن، جیغ زدن مثل بعضی از پرندگان
داد و بیداد، فریاد، جیغ، داد، نعره سایر معانی: فریاد، داد، نعره، جیغ، دادوبیداد
سوت، صفیر، غژغژ کننده، سوت زدن سایر معانی: سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند [فوتبال] سوت