ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[مهندسی گاز] سرپوش
رژیم ملایم [تغذیه] رژیمی عاری از غذاهای محرک دستگاه گوارش
واژههای مصوب فرهنگستان
(عامیانه) عاری از ویژگی کردن، بی مزه کردن، مزه ی چیزی را بردن
نوازش کننده، چاپلوس
[عمران و معماری] زمین با خاک کم عمق [زمین شناسی] زمین مرتفع کم خاک - ناحیه ای مرتفع که توسط جریان های هموار بازالتها، با پوشش نازک خاک و پوشش گیاهی پراکنده پوشیده شده است و معمولا کانال های ...
گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
ارامش، سکوت، سکون، بی سر و صدایی، ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده، ساکت کردن، فرو نشاندن، ارام کردن سایر معانی: (در مورد هوا و دریا) آرام، بی باد، (در مورد اشخاص و صدا) آرام، متین، ...
ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
تطمیع، فریب، اغوا، بدام انداختن سایر معانی: اغوا، فریب، بدام انداختن
لابه کردن، استدعاء کردن، درخواست کردن التماس کردن سایر معانی: تمنا کردن، استدعا کردن، یوبیدن، یوزیدن، بیش خواهش کردن، التماس کردن، (قدیمی) رفتار کردن (نسبت به کسی)، درخواست کردن از التماس کر ...
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...