جا، لنگر گاه، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، پهلوگرفتن سایر معانی: (کشتیرانی) محل ایست و لنگر اندازی، پهلوگاه، شغل، مقام، موقعیت، فاصله ی لازم برای این که کشتی به ساحل یا کشتی دیگر نخورد، پهنه ی ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدارخط سکو [حملونقل ریلی] مدارخطی که بلافاصله پیش از علامت یا به موازات سکو قرار میگیرد
واژههای مصوب فرهنگستان
درخشان، یقه پهنی که روی لباس میدوزند سایر معانی: اسم خاص مونث، روشن
عوارض اسکله بازرگانى : حق لنگر اندازى
پهلوگاه رورو [حملونقل دریایی] پهلوگاهی مجهز به شیبراهه که کشتیهای رورو در آن پهلو میگیرند
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه، خوابیدن، تشکیل طبقه دادن سایر معانی: تختخواب (معمولا شامل تخت و تشک و روانداز و بالش می شود)، بالین، سریر، گاس، بستر گیاه، محل رویش هرچیز، ...
قسمت، کوپه، تقسیم کردن سایر معانی: ( در فضایی که با دیوار به چند بخش کوچکتر تقسیم شده) اتاقک، (در قطار) کوپه، محفظه، جا، بخش، قطعه، مقوله، طبقه بندی، رده [ریاضیات] قسمت، بخش [آمار] بخش ...
دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از سایر معانی: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن
ورود بخشکی، بزمین نشستن هواپیما سایر معانی: (کشتی) پهلوگیری، رسیدن به خشکی، (جنگ) هجوم به ساحل، (در پیچ یا پایان پلکان) پاگردان، (هواپیما و غیره - چتر نجات و غیره) فرود، محل بارگیری و باراند ...
(مجازی - معمولا جمع) وابستگی های فکری و عاطفی، (کشتی) مهارسازی، لنگراندازی، بستن به اسکله، طناب و زنجیر و غیره که با آن کشتی به اسکله بسته می شود، مهارگان، اسباب مهار، بست افزار، (جمع) جایگا ...
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام سایر معانی: دستور، نیت، همت، مطب، باجه، دیوان، (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه، (امریکا) اداره ...
لنگر گاه، موج شکن، پایه پل، پرت، ستون، اسکله، جرز سایر معانی: (معماری)، پایه ی پل، ستون پل (که در میان دو دهانه ی مجاور هم قرار دارد و وزن دو قوس روی آن است)، (جاده ی روی آب که بر پایه های م ...