office
معنی
سایر معانی: دستور، نیت، همت، مطب، باجه، دیوان، (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه، (امریکا) اداره ی کل (کوچکتر از وزارت)، (انگلیس) وزارت، (کلیسا) رسم (مراسم)، نیایش (رجوع شود به: divine office)، عمل، مسند، (محل یا ساختمان) اداری، وابسته به اداره، اداری، دفتری، (انگلیس - خانه های اعیانی) محل مستخدم ها
[برق و الکترونیک] دفتر، اداره
[حقوق] سمت، منصب، وظیفه، مأموریت، اداره، دفتر کار