سائل، گدا، گرفتار فقر و فاقه، بگدایی انداختن، بیچاره کردن سایر معانی: بچه کاشتن، بچه تولید کردن، پس انداختن، موجب شدن، ایجاد کردن، دریوزه گر، (انگلیس - محبت یا شوخی آمیز) فلان فلان شده، گدا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(گیاه شناسی) انواع گیاهانی که میوه آنها خشک و تیغک دار است و به لباس می چسبد (به ویژه جنس lappula از خانواده ی گاو زبان: beggar-lice) (borage هم می گویند)، نیام خارک دار و چسبنده ی هر یک از ...
گداوار، مسکینانه، بینوا، بیچاره، ندار، بی ارزش، نابسنده، ناچیز، گدامنش، دندان اسب پیش کشی را نباید شمرد، گدا حق انتخاب ندارد
(گیاه شناسی)، نیام خارک دار و چسبنده ی هر یک از این گیاهان، رجوع شود به: bur marigold، (گیاه شناسی) علف گدا (انواع گیاهانی که در شرق ایالت متحده برای بهسازی زمین کشت می شود به ویژه: desmodiu ...
گدا خانه، گدایی، محل سکونت گدایان سایر معانی: (گیاه شناسی) علف گدا (انواع گیاهانی که در شرق ایالت متحده برای بهسازی زمین کشت می شود به ویژه: desmodium purpureum)، دریوزگی، فقر شدید، مسکینی، ...
ورشکسته، بی پول سایر معانی: لات و لوت، آس و پاس، فاقد پول نقد، زمان گذشته فعل: break
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر سایر معانی: درخور خواری، نکوهیدنی
دوره گردی، کمارگر دوره گرد سایر معانی: (امریکا)، کارگر روزمزد کشاورزی، کارگر سیار، ولگرد، قلندر، هشنگ، الدنگ، آس و پاس، بی سروپا، دوره گردی کردن
بی پولی، تهیدستی
تهی، خالی، تهی دست، تنگدست سایر معانی: مستمند، فقیر، بی چیز، ندار
(پزشکی) سرخکدار، سرخجه دار، سرخکی، دچارسرخجه، کرم گرفته، دارای کرم کدوگوشت
محتاج، واجب، لازم، بایسته سایر معانی: نیازمند، (سخت) محتاج، بی چیز، ندار، تنگدست