گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن سایر معانی: (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن سایر معانی: عامل اذیت، مزاحم، مصدع، آزارگر، رنج، رنجه، اذیت، مزاحمت، ...
اذیت کردن، مسحور کردن، دارای روح شیطانی کردن، سحر و جادو کردن، خبیی کردن سایر معانی: رجوع شود به: beadsman، شیطان زده کردن، دستخوش شکنجه و درد کردن، مرتبا آزار دادن، به ستوه آوردن، فاسد کردن ...
محاصره کردن، احاطه کردن سایر معانی: در حصار گرفتن، از هر سو تاختن بر، به ستوه آوردن، عاجز کردن، مستاصل کردن، اذیت کردن
اذیت کردن، موسیر اسپانیا، اذیت کردن، تعقیب کردن سایر معانی: chive : تعقیب کردن
چسبیدن، عذاب دادن، اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن سایر معانی: به ستوه آوردن، (مرتبا) اذیت کردن، ذله کردن، موی دماغ شدن، (به کسی) پیله کردن
1- برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن 2- (عامیانه) پاپی کسی شدن، (به کسی) پیله کردن، سر به سر گذاشتن
مسخرگی، مجموعهرگبرگ های برگ، ساختمان دنده های هر چیز، راهها یا خطوط بر جسته، مجموعه تیریا دگل های کشتی سایر معانی: (پارچه و بافتنی) شیار، طرح کبریتی، (کشتی یا قایق) دنده، دنده بندی بدنه ...