مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده سایر معانی: گوناگون، از جورهای مختلف، به رنگ ها و اندازه ها (و غیره)ی مختلف ولی از یک نوع، دسته بندی شده، همسر، یار [زمین شناسی] ناجور مناهماهنگ طبقه بندی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[بهداشت] جفتگیری ناگزیده
جور، دارای کالایااجناس جور، موافق، سازگار
طبقه بندی، رده بندی، عمل دسته بندی سایر معانی: درجه بندی، دسته سازی، روش تنظیم و دسته دسته سازی [حسابداری] طبقه بندی [عمران و معماری] طبقه بندی - رده بندی [فوتبال] طبقه بندی-دسته بندی [مهندس ...
گوناکونی سایر معانی: گوناکونی [حسابداری] تنوع بخشی [نساجی] تنوع تولید [ریاضیات] گسترش، متنوع سازی
متنوع کردن، گوناگون ساختن سایر معانی: گوناگون کردن، جور واجور کردن، تنوع بخشیدن به، چندسان کردن، چندگونه کردن، (سرمایه گذاری یا مطالبات و غیره) میان چندین شرکت (یا فعالیت و غیره) پخش کردن، ( ...
عدم تجانس سایر معانی: جوربجوری، ناجوری [نساجی] نا همگنی - نا یکنواختی محلول [ریاضیات] ناهمگنی [آمار] ناهمگنی
زد و خورد، اختلاط، قطعه موسیقی مختلط، مختلط، رنگارنگ، امیخته سایر معانی: آمیزه ی جور واجور، مخلوط چیزهای ناجور، آش شله قلمکار
مجموعهای از مطالب گوناگون، متنوعات سایر معانی: جنگ، گلچین ادبی، گردآورد، مجموعه
آش شله قلمکار، هرچیز قاتی پاتی، جورواجور
چند شکلی، بسیار شکل سایر معانی: چند دیس، چند ریخت، بسیار شکلی [ریاضیات] چندشکلی، چندصورتی
تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت