رد کردن، انکار کردن، 1- کنار زدن، جاروب کردن 2- اهمیت ندادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Na2 Fe3+(SO4)2(OH)•(H2O)
ساحلی، ساکن دریاکنار
[آمار] روش کنار گذاشتن
منسوخ کردن، از میان بردن، بر انداختن، موقوف کردن سایر معانی: فسخ کردن، ملغی کردن، لغو کردن، منسو کردن [حقوق] لغو کردن، نسخ کردن
بیگانه کردن، منحرف کردن، گردانیدن، گذراندن، دفع کردن، بیزار کردن، بر گرداندن سایر معانی: دگرسوی کردن، جلوگیری کردن (از وقوع چیزی)، پیشگیری کردن
اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن سایر معانی: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کرد ...
کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی سایر معانی: درجای دیگر، به سوی دیگر، ...
ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی، بگل نشستن سایر معانی: ساحل (معمولا شنی یا ریگی)، دریا کنار، کرانه (به ویژه محل شنا و آب تنی)، دریابار، به ساحل آوردن (قایق و کشتی)، کرانه گرفتن، (نهنگ و غیر ...
ساحل، دریا کنار، سریدن سایر معانی: کرانه، کناره، دریابار، لیز خوردن (با سورتمه و غیره)، لیزیدن، لغزیدن، (در سورتمه و غیره) پایین رفتن، دنده خلاص رفتن، (بدون تقلا) پیش رفتن، (بدون زحمت) ادامه ...
خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن سایر معانی: فرمان برداری نکردن، تمرد کردن، گردنکشی کردن، سرتابی کردن، سربرتافتن
در اوردن، لباس کندن سایر معانی: (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن [نساجی] تعویض بسته پر با خالی ( در ماشینهای ...