حوزهبندی [جغرافیای سیاسی] تقسیمبندی کشور به حوزههای انتخاباتی بهگونهایکه در آن تناسب بین شمار کرسیهای نمایندگی و جمعیت رأیدهنده رعایت شود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
حوزهبندی [علوم سیاسی و روابط بینالملل] تقسیمبندی کشور به حوزههای انتخاباتی بهگونهایکه در آن تناسب بین شمار کرسیهای نمایندگی و جمعیت رأید ...
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم سایر معانی: حصه، سهمیه، بخش، قسمت، توزیع، تعیین، تعیین سهام [ریاضیات] تخصیص اعتبار، تخصیص، تقسیط اعتبار، تسهیم، سهم، اختصاص، تخصیص سهم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طبقه بندی، رده بندی، عمل دسته بندی سایر معانی: درجه بندی، دسته سازی، روش تنظیم و دسته دسته سازی [حسابداری] طبقه بندی [عمران و معماری] طبقه بندی - رده بندی [فوتبال] طبقه بندی-دسته بندی [مهندس ...
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب، تسهیم کردن، بخشیدن، سهم بندی کردن سایر معانی: حصه، بهر، پرس (خوراک)، روزی، لخت، دانگ، آبشخور، کیله، جیره، راستاد، روزیاب، پر ...
سهم، سهمیه، بنیچه سایر معانی: دانگ، آورش، حصه [حسابداری] سهمیه [برق و الکترونیک] سهم [حقوق] سهمیه، سهم [نساجی] سهمیه - سهم [ریاضیات] سهمیه، سهمیه ای ...
سهم، جیره، توشه، خارج قسمت، مقدار جیره روزانه، جیره بندی کردن، جیره دادن سایر معانی: سهمیه، (عامیانه) کوپن، جیره بندی، کیله، راستاد، (جمع) خوراک، آذوقه، (به ویژه سرباز) جیره، روزیانه، کوپن د ...
ایجاد تغییر در محدودۀ حوزههای انتخاباتی براساس تغییرات جمعیتی [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
تقسیمبندی کشور به حوزههای انتخاباتی بهگونهایکه در آن تناسب بین کرسیهای نمایندگی و جمعیت رأیدهنده رعایت نشده باشد |||متـ . بدحوزهبندی [جغرافیای ...