خو گرفته، معتاد سایر معانی: اموخته ومعتاد، تسلیم شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طب اعتیاد [اعتیاد] شاخهای از پزشکی که به درمان و بازتوانبخشی معتادان به مواد و الکل میپردازد|||متـ . اعتیادپزشکی addictionology, narcology ...
واژههای مصوب فرهنگستان
اعتیادپزشک [اعتیاد] پزشک دورهدیده و دارای مجوز که در حیطۀ تشخیص و درمان بیماران مبتلا به اختلالات اعتیادی فعالیت میکند
رفتارهای اعتیادی [اعتیاد] اعمالی که تغییر آنها برای فرد دشوار است و معمولا بدون کمک گرفتن از دیگران توانایی ترک آنها را ندارد و برای خود و اطرافیانش پیامدهای ناگوار دارد ...
چنداعتیادی [روانشناسی] اعتیاد همزمان به دو یا چند مادۀ اعتیادآور
معتادان جنسی گمنام [روانشناسی] گروهی خودیار متشکل از معتادان جنسی که با برنامهای دوازدهقدمی درمان میشوند|||اختـ . مُجگُم SAA ...
اعتیاد جنسی [روانشناسی] هر رفتار جنسی مشکلزا که پرهیز از آن از اختیار فرد خارج است
عادت، خوی، رسم، عرف، مرسوم، سنت، حقوق گمرکی، برحسب عادت سایر معانی: خویگیری، تراداد، برمانه، دیرمانه، (جمع) حقوق گمرکی، (مالیات) گمرک، (عوارض) گمرکی، (جمع با فعل مفرد) اداره ی گمرک، گمرکات، ...
تبعیت، وابستگی، بستگی، توکل، عدم استقلال سایر معانی: اتکا، قوام، اطمینان، اعتماد، پشت گرمی، اعتیاد، خوگیری (dependance هم می نویسند)، اطاعت، پیروی، موکول بودن [کامپیوتر] وابستگی [ریاضیات] ات ...
متعصب، شخص متعصب، شخص متعصب، پرتعصب، دارای احساسات شدید، دارای روح پلید، خرافات پرست، خرافاتی، دیوانه سایر معانی: افراطی، زیاده رو، تندرو (در امور سیاسی و مذهبی و غیره)، جزمی (fanatical هم م ...
تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر سایر معانی: مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت [زمین شناسی] دنباله رو ...
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه سایر معانی: خصلت، منش، سرشت، خلق و خو، نهاد، طبع، عادت م، مرسوم