دارای اعتبارنامه، مجاز، معتبر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصوب، مجاز، معتبر، روا، مورد تایید و تصدیق، ماذون، دارای اختیار [صنعت] مجاز، مصوب
درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده، مشروع کردن سایر معانی: دادیکی، پذیرفتنی، معقول، منطقی، به حق، محق، (پادشاه و غیره) وارث قانونی، روا، توجیه پذیر، توجیه کردنی، موجه، به جا، طبق مقررات و ...
مجاز سایر معانی: پرگه دار، دارای پروانه (یا جواز یا گواهینامه و غیره)