legitimate
/ləˈdʒɪtəmət/

معنی

درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده، مشروع کردن
سایر معانی: دادیکی، پذیرفتنی، معقول، منطقی، به حق، محق، (پادشاه و غیره) وارث قانونی، روا، توجیه پذیر، توجیه کردنی، موجه، به جا، طبق مقررات و اصول و غیره، (تئاتر) نمایش روی صحنه و زنده (در برابر نمایش روی فیلم یا تلویزیون و غیره)
[حقوق] مشروع، قانونی، برحق، حلال زاده

دیکشنری

مشروع
فعل
legitimize, legitimate, legitimatizeمشروع کردن
صفت
legitimate, legal, lawful, licit, rightful, justمشروع
legal, legitimate, lawful, statutory, forensic, validقانونی
legitimateبرحق
right, correct, true, just, accurate, legitimateدرست
legitimateحلال زاده

ترجمه آنلاین

مشروع

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.