تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر، مقدر شدن، بسرنوشت شوم دچار کردن سایر معانی: قسمت، بوش، هرچیز اجتناب ناپذیر، فرجام، عاقبت، آخر و عاقبت، نتیجه غایی، سرانجام، مرگ، نابودی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنر، لبه تیز شمشیر، جنبه قوی، موسیقی بلند، بلند سایر معانی: (ویژگی یا چیزی که شخص در آن مهارت دارد) نقطه ی قوت، چیرگی، هنرمندی، (محکم ترین و کاری ترین بخش شمشیر میان قبضه و وسط تیغه) لبه ی ت ...
سرکشی، خودسری، کج خلقی، بدخویی
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی سایر معانی: خوش معاشرتی
عظمت، سربزرگی، فرهی، سرافرازی سایر معانی: بزرگی، بزرگ منشی، زیادی، بسیاری
از، طمع، حرص سایر معانی: آز، آزمندی، فزون خواهی، حریص بودن، طمع ورزیدن
قدوسیت، تقدس، پرهیز کاری، لقب پاپ، حضرت سایر معانی: پارسایی، سپنتایی، (h بزرگ - با : his یا your) عنوان پاپ اعظم: حضرت، بلندجاه
عظمت، زیادی، بیکرانی سایر معانی: بزرگی زیاد، سترگی، نهماری، گتی، تنومندی، پهناوری، بی پایانی [ریاضیات] بی کرانی، زیادی
بی حوصلگی، بی صبری، بی تابی، بی طاقتی سایر معانی: ناشکیبی، ناشکیبایی، نابردباری، بی قراری، اشتیاق
سکون، ارامش، ملایمت
سختی، نرم نشدنی، ارام نشدنی، تسکین ناپذیری، کینه توزی سایر معانی: سنگدل
عدم امکان، امکان ناپذیری، کارنشدنی سایر معانی: ممکن نبودن، ناشایندگی [ریاضیات] عدم امکان