خوشگلی، خوبی، خوبرویی، خوش منظری سایر معانی: خوبرویی، خوش منظری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسازی، سازگاری، سازش پذیری، دمسازی سایر معانی: مطابقت [خودرو] سازگاری [شیمی] سازگاری [عمران و معماری] سازگاری - اخت - همسازی [کامپیوتر] سازگاری [برق و الکترونیک] سازگاری ؛ هم سازی توانایی س ...
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت، پیگیری سایر معانی: (استدلال و غیره) انسجام، رابطه ی منطقی، توافق و تناسب (اجزا با یکدیگر)، هندام، همخوانی، هماهنگی، سازگاری، همسازی، ثبات رای، انطباق، همجوری ...
وفاداری، استواری، ثبات، متانت، پایداری سایر معانی: پابرجایی، بلاتغییر بودن، تداوم، ثبات قدم، اراده، وفا، پایمردی [نساجی] ثبات - پایداری [ریاضیات] پیوسته، دائما، ثبات، ثابت بودن ...
ستیزگی ,نزاع طلبی
اعتبار,برو,نیکنامی
کمال، ادب
بیقوارگی سایر معانی: عدم تناسب، ناهمگری، عدم توازن، بی تناسب، عدم تجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسبی
تاثیر، اثر، درجه تاثیر سایر معانی: (تاثیر دلخواه) اثر، فایده، ثمربخشی، سودمندی [بهداشت] سودمندی - کارآمدی
تعادل، هم ارزی سایر معانی: برابری، هم سنگی، تساوی، هم چندی، همالی، تبدیل پذیری، (شیمی) برابری ترکیب پذیری، کنش برابری (equivalency هم می گویند)، equivalency تعادل [برق و الکترونیک] هم ارزی [ ...
خبرگی سایر معانی: کاردانی، کارشناسی، مهارت، سررشته (ی کار) [حسابداری] تخصص
تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی سایر معانی: افراطی گری، جزمی بودن، تند روی