consistency
معنی
سایر معانی: (استدلال و غیره) انسجام، رابطه ی منطقی، توافق و تناسب (اجزا با یکدیگر)، هندام، همخوانی، هماهنگی، سازگاری، همسازی، ثبات رای، انطباق، همجوری، (ضد و نقیض نبودن) یکنواختی، بی تناقضی، غلظت، درجه ی غلظت، چگالی، دوسناکی، همنواختی، قوام، ناروانی، لزجت، (ساختمان - مکانیک) همپایی (consistence هم می گویند)
[حسابداری] ثبات رویه
[خودرو] قوام، غلظت
[شیمی] همنواختی، غلظت، درجه ى غلظت، چگالی، دوسناکی، قوام، ناروانی، لزجت، (ساختمان مکانیک ) همپایی (consistence هم می گویند)
[عمران و معماری] ثبات - روانی
[مهندسی گاز] ثبات، استحکام، درجه غلظت
[زمین شناسی] پایداری داشتن تعادل یک سازه یا توده سنگی در مکان خود
[صنعت] پایایی، سازگاری، توافق - پایایی عبارتست از تفاوت در نوسانات اندازه گیری ها در طول زمان که می توان به آن به عنوان تکرارپذیری در طول زمان هم نگریست.
[نساجی] سازگاری
[ریاضیات] سازگاری
[آمار] سازگاری
[آب و خاک] پایداری