منحرف کردن، صرف نظر کردن سایر معانی: دشنام دادن، به زشتی نام بردن (از)، لقب زشت دادن به، ناسزا گفتن، 1- (اقلام یا اسامی را با صدای بلند) خواندن 2- موقوف کردن، کنسل کردن، به هم زدن، به بعد مو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف سایر معانی: الغا، واداد، وادادگی، (ریاضی) اسقاط (قاعده)، تحویل، کسر، افکنش، هر چیز به هم خورده (یا: موقوف شده)، واداده، واداد شده، فسخ شده، باطل شده، نشان واداد ی ...
دور انداختن سایر معانی: 1- دور انداختن، ترک کردن، از خود سلب مسئولیت کردن، عاق کردن، انکار کردن 2- آزاد کردن 3- (طناب هایی که کشتی را در لنگرگاه درجا نگهداشته اند) باز کردن 4- (بافتن پیراهن ...
مرغک، جانم، جوجه مرغ تکان سایر معانی: افکندن، پرتاب کردن، (خودمانی) دور انداختن، ول کردن، (انگلیس - عامیانه - در مورد نامزد یا دوست پسر و دختر) ترک مراوده کردن، (عامیانه) بیرون کردن، به طور ...
دست کشیدن، کناره گرفتن از سایر معانی: استعفا دادن، دست کشیدن از
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت، مخروبه کردن، ویران کردن، از ابادی انداختن سایر معانی: تنها، تک، یکه و تنها، بی کس، خالی از سکنه، چول، پرت، سوت و کور، متروکه، واهشته، غیرقابل سکنی، در حال ...
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده ...
1- کناره گیری کردن (از عضویت)، ترک تحصیل کردن، 2- از دایره خارج شدن، نامعمول شدن، حذف تصادفی، از قلم افتادگی حذف تصادفی، ترک کننده (به ویژه ترک تحصیل کننده)، کسی که ترک تحصیل میکند [کامپیوتر ...
اجتناب کردن، خود داری کردن سایر معانی: دوری کردن (از چیز ناخوشایند یا بد)، احتراز کردن، پرهیزیدن، پرهیزکردن
غنا، فراوانی، وفور، فزونی، سرک، کثرت، بسیاری، فرط فیض سایر معانی: انبوهی، پرپشتی، پر شاخ و برگی، خرمی، شور، سرزندگی، نشاط (exuberancy هم می گویند)، فرط فی
تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی سایر معانی: افراطی گری، جزمی بودن، تند روی