شکننده، لرزه، لرزان، مرتعش سایر معانی: زودشکن، زود خردشو، مرتعش (از ترس یا سرما)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی، توده، توده کردن، تکان دادن، ترساندن، تکان سخت خوردن، دچار هراس سخت شدن، هول و هراس پیدا کردن سایر معانی: تکانه، ...
بد، تکان دهنده، هولناک، برخورنده سایر معانی: روانکوب، زننده، بسیار ناخوشایند، مستهجن، ناپسند، قبیح، زشت، منزجر کننده، مایه انزجار، موحش، بسیار بد
مغازه دار، دکان دار سایر معانی: کاسب، دکان دار، صاحب دکان
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
فیلم کوتاه [سینما و تلویزیون] فیلمی که زمان آن کمتر از 30 دقیقه باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
(امریکا - خودمانی) زود خشمی، زود رنجی
(انگلیس) فهرست کوتاه (فهرست اسامی نامزدهای نیمه نهایی جایزه یا انتخابات و غیره که فهرست نهایی از میان آنها گزیده می شود)، در فهرست کوتاه قرار دادن
مغبون کردن، (هنگام خرید و فروش) کمتر پول دادن (با دغلکاری)، کش رفتن، کم دادن پول، کم تحویل دادن پول، فریب دادن
(پول و بودجه و غیره) کسری، کمبود، کسر، کمداشت، کمداشت a budget shortfall کسر بودجه
عنقریب، مختصری سایر معانی: به زودی، در آینده ی نزدیک، کمی، اندکی، به طور خلاصه، در چند واژه، به طور موجز، به طور ناگهانی، ناگه، ناگهان، گستاخانه، تند، بزودی، زود، مختصرا، بدرشتی
کوته نظر، نزدیک بین سایر معانی: کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه، نزدیک بین (بیشتر می گویند: nearsighted)، نادوراندیش this youth is shortsighted این جوان دوراندیش نیست، نزدیک بین، کو ...