shortsighted
معنی
کوته نظر، نزدیک بین
سایر معانی: کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه، نزدیک بین (بیشتر می گویند: nearsighted)، نادوراندیش this youth is shortsighted این جوان دوراندیش نیست، نزدیک بین، کوته بین، کوته نظر، ناشی از کوته نظری
سایر معانی: کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه، نزدیک بین (بیشتر می گویند: nearsighted)، نادوراندیش this youth is shortsighted این جوان دوراندیش نیست، نزدیک بین، کوته بین، کوته نظر، ناشی از کوته نظری
دیکشنری
کوتاه مدت
صفت
myopic, smug, parochial, hidebound, shortsighted, low-mindedکوته نظر
myopic, nearsighted, shortsightedنزدیک بین
ترجمه آنلاین
کوته فکر
مترادف
astigmatic ، blind ، careless ، foolish ، headlong ، ill advised ، ill considered ، imperceptive ، impolitic ، impractical ، improvident ، imprudent ، injudicious ، myopic ، nearsighted ، rash ، stupid ، unsagacious ، unwary