سخن آرا، خوش زبان، وابسته به سخنرانی سایر معانی: وابسته به خطیبان و سخنوری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتب، منظم، موظف، سفارش داده شده، فرموده، دارای نظم و ترتیب سایر معانی: مرتب، سفارش داده شده [نساجی] منظم - پیوند منظم [ریاضیات] مرتب [آمار] مرتب
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی سایر معانی: معمول، روزمره، هماره، نسبتا بد، بی تعریف، نابرجسته، عرفی، صاحب منصب، مطران، هرکسی که دارای قلمرو بخصوصی باشد، قاضی، (انگلیس - رستو ...
مهمات، ساز و برگ، توپخانه، توپ سایر معانی: مهمات (سلاح به علاوه ی خرج آن و وسایط نقلیه و تجهیزات مربوطه)
بطور آلی، چنانکه در ساختمان یا سازمانی کارگر باشد، اساسا
موج، عیاشی، میگساری عیاشی سایر معانی: افراط، زیاده روی، بی بندوباری، (یونان و روم باستان - معمولا جمع) عیاشی و میگساری به افتخار یکی از خدایان (به ویژه dionysus)، عیاشی و میگساری چندنفره (هم ...
گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر
آذینی، تزیینی، زینتی، آرایشی، تزئینی، گیاه آرایشی، گیاه تزئینی
رسا، نیرومند، پر صدا، قوی و واضح، بلند صدا سایر معانی: (صدای انسان) بلند و واضح، پرجوهر، پرطنین و ژرف، درمورد صدا قوی و واضح
طفل یتیم، بی پدر و مادر، یتیم کردن سایر معانی: یتیم، بی پدر، بی مادر، وابسته به یتیم ها، یتیمی، بی پدر و مادری، وابسته به داروی شفابخشی که چون سودآور نیست تولید نمی شود [کامپیوتر] جدا افتاده ...
بطور نمایان، بظاهر
از وجهه عمومی انداختن، با اراء عمومی تبعید کردن سایر معانی: روی تابی کردن، طرد کردن، (از خود یا از اجتماع) راندن، عاق کردن، از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن