معنی

مرتب، منظم، موظف، سفارش داده شده، فرموده، دارای نظم و ترتیب
سایر معانی: مرتب، سفارش داده شده
[نساجی] منظم - پیوند منظم
[ریاضیات] مرتب
[آمار] مرتب

دیکشنری

دستور داد
صفت
ordered, regular, arranged, neat, tidy, orderlyمرتب
regular, orderly, ordered, arranged, in good order, businesslikeمنظم
ordered, custom-madeسفارش داده شده
bound, ordered, chargedموظف
orderedفرموده
orderedدارای نظم و ترتیب

ترجمه آنلاین

دستور داد

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.