حکومت، قلمرو، ملک سایر معانی: حاکمیت، چیری، سلطه، فرمانروایی، حکم فرمایی، (سرزمین تحت حکومت یا قیمومیت) قلمرو، مستعمره، آبادگان، (سابقا - d بزرگ) کشور خود مختار (و عضو کشورهای مشترک المنافع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کژحوزهبندی [جغرافیای سیاسی] تقسیم یک منطقۀ جغرافیایی یا حوزۀ اقتدار بهگونهایکه یک یا چند گروه خاص از آن سود ببرند |||متـ . حوزهبندی ناعادلانه2 ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کژحوزهبندی [علوم سیاسی و روابط بینالملل] تقسیم یک منطقۀ جغرافیایی یا حوزۀ اقتدار بهگونهایکه یک یا چند گروه خاص از آن سود ببرند |||متـ . حوزهبندی ناعادلانه ...
شرعی، قضایی، وابسته بدادگاه سایر معانی: طبق دستور قاضی یا دادگاه، وابسته به قضات و دادگاه ها و نحوه ی کار آنها، دادگاهی، قاضی مانند، شایسته ی مقام قضاوت، منصفانه، بی طرفانه، خردمندانه، ژرف ب ...
مقننه، قانون گذار سایر معانی: وابسته به قانونگذاری، وابسته به قوه ی مقننه، قانونی [حقوق] قانونی، تقنینی، قانونگذار، مقنن
وابسته به مدیر و مدیریت، ویژه ی مدیران، مدیرانه، سامان گرانه، ریاست، اداره کننده، مابانه
حصول، کشش، حیطه، رسایی، برد، رسیدن به، نائل شدن، نائل شدن به سایر معانی: رسیدن، بالغ شدن بر، (با تلفن و غیره) تماس گرفتن، دسترسی داشتن، (دست و غیره را) دراز کردن، رساندن، توسعه داشتن، ادامه ...
اشاعۀ گزینشی اطلاعات [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] فراهمآوری و سازماندهی و انتخاب و اشاعۀ منظم اطلاعات برحسب نیازهای ازپیشتعیینشده|||متـ . آگاهیرسانی ...
چارچوب مسئولیتهایی که قانون برای آرشیوها تعیین کرده است [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
تقسیم یک منطقۀ جغرافیایی یا حوزۀ اقتدار بهگونهایکه یک یا چند گروه خاص از آن سود ببرند |||متـ . حوزهبندی ناعادلانه2 [جغرافیای سیاسی] ...