متناسب، به نسبت سایر معانی: نسبی، برپار، برمبنای نسبت، همگر، بساوند، همود [برق و الکترونیک] تناسبی [مهندسی گاز] تناسب، نسبت [نساجی] متناسب [ریاضیات] گزاره ای، متناسب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناسب، در خور، فرا خور، متناسب کردن سایر معانی: همگر، سازوار، برپار [ریاضیات] متناسب کردن، متناسب، درخور
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
نمونه اولیه، ضابطه، نمونه اصلی، شکل اولیه، مدل پیش الگو، نخستین بشر، اصل ماده، نخستین افریده، پیش گونه سایر معانی: پیش نمونه، پیشمونه، نمونه ی اول، الگوی نخستین، نمونه ی اصلی، مدل، پیشمونه ا ...
تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن سایر معانی: تامین کردن، (روزی) رساندن، (با: with) در اختیار گذاشتن، د ...
مال اندیش، عاقبت اندیش، صرفه جو، مشیتی، اینده نگر سایر معانی: در فکر آتیه، آینده نگر، دور اندیش، providential صرفه جو، خوشبخت
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن، شرط کردن، سورسات رساندن سایر معانی: فراهمی، فراهم سازی، تامین، وسیله ی امرار معاش، منبع درآمد، آذوقه، (جمع) تدارکات، خ ...
محتاط، از روی احتیاط، با احتیاط، معقو ل سایر معانی: دوراندیش، هوشکار، مصلحت، مصلحت آمیز، صلاح، محتاطانه، (عمل) دست به عصا، حساب شده، سنجیده، حسابگر، سنجشگر، صرفه جو
چهار گوش، چهار گوشه، مجذور، منشور قائم، چهار گوشه، چهار گوش، چهار یک سایر معانی: مربع، چهاربر، (جانور شناسی) استخوان چهار گوش، فک بند، مربع کردن، چهار گوش کردن، به قطعات مربع بخش کردن، (با: ...
صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب سایر معانی: کیفیت (در برابر: کمیت quantity)، چند و چونی، چونایی، کواس، فروزه، خصیصه، ویژگی، خاصیت، (چیز) مرغوبیت، اعلایی، خوبی، ا ...
قرنطینه، قرنتینه، محل قرنطینه، قرنطینه کردن سایر معانی: (در اصل - کشتی که احتمال می رفت ناقل بیماری همه گیر باشد) نگهداری چهل روزه در بندر، در قرنطینه نگهداشتن
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک، پناه بردن به، به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن، زنهار دادن سایر معانی: چهار یک، ربع (ساعت)، پانزده دقیقه، (قط ...