درستی، امانت، صداقت، جلال، قدوسیت، درستکاری، دیانت، راستکاری، قابلیت امین سایر معانی: دست و دل پاکی، پاکدستی، راستگویی، بی شیله پیلگی، رکی، (در اصل) شرف، شرافت، آبرو، والایی، فربودی، بابکی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امیدوار، پشت گرم سایر معانی: آرزومند، امیدبخش، امیدوار کننده، آدمی که موفقیت او بسیار محتمل است
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته، داغ کردن یا شدن، بگرمی سایر معانی: تفت، تفتان، پرادویه، تند (مزه یا بو)، دهان سوز، پرشور، زود خشم، آتشی ...
کارخانه، خانه داری سایر معانی: کار منزل (نظافت و آشپزی و غیره)، کارخانه، خانه داری اشپزی وغیره
غوغا، هیاهو، داد و بیداد، جنجال سایر معانی: (صداهای درهم آمیخته و ناموزون) همهمه، جار و جنجال، توف، غلغله، غریو، درهم و برهمی، شلوغی
ترشرو، عصبانی سایر معانی: زودرنج، حساس، huffish ترشرو
از روی شوخی، از روی خوش مزگی، بطورشوخی امیز، بطورفکاهی
شکار، جستجو، صید، نخجیر، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن، شکار کردن سایر معانی: بشگرد، به شکار رفتن، نخجیر کردن، (معمولا با : down) تعقیب کردن، دنبال رفتن یا کردن، جستجو کردن، (با : up یا ...
گزافه گویی کردن، اغراق گفتن، بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن سایر معانی: گزافه کاری کردن، گزافه پردازی کردن، لاف و گزاف به کار بردن
جور، مساوی، یکسان، عینی، همان، منطبق با سایر معانی: همانند، یکجور، همسان، برابر، عینا مثل هم (معمولا با: to یا with)، یکی، درست همان، وابسته به دوقلوهای همسان [برق و الکترونیک] همانند، یکسان ...
پرستیدن، بحد پرستش دوست داشتن، بت ساختن، صنم قرار دادن سایر معانی: تبدیل به بت کردن، بت ساختن (از)، زیاده ستودن، بیش از حد تحسین کردن، (به طور نامعقول) پرستیدن
رد کردن، تجاهل کردن، چشم پوشیدن، نادیدهپنداشتن، بی اساس دانستن، برسمیت نشناختن، محل نگذاشتن سایر معانی: نادیده انگاشتن، کم محلی کردن به، محل نگذاشتن به، اعتنا نکردن، زیرسیبلی رد کردن [برق و ...