وانمود کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن سایر معانی: عوام فریبی کردن، لاپوشانی کردن، (مهجور) تظاهر کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریف، اعوجاج سایر معانی: کژدیسی، کج و کولگی، کژریختی، از ریخت افتادگی، واپیچش، قلب، کجواجی، هرچیز تحریف شده، کژدیسه، مقلوب، معوج، (روان کاوی) خواب پالایی، کژاندیشی [حسابداری] تحریف [سینما] ...
انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن سایر معانی: انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسی ...
سند، مدرک، تمسک، دستاویز سایر معانی: دست آویز، یافتگان، بنچاک، سند ارائه دادن، سنددار کردن، با مدرک اثبات کردن، (کتاب و رساله و غیره - با رجوع به منابع و مراجع مختلف ادعای خود را) به اثبات ر ...
رام کردن، اهلی کردن سایر معانی: (به زندگی خانگی و خانوادگی خو گرفتن یا عادت دادن) خانه گرای کردن، خانه دوست کردن، (حیوان و گیاه را) اهلی کردن، (واژه یا سنت خارجی و غیره را در ناحیه ای رواج د ...
دوسر، حرف دو پهلو سایر معانی: دوسر، حرف دو پهلو
کودن، استدلال کننده موشکاف، بیشعور سایر معانی: آدم نادان، جاهل، نابخرد
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی سایر معانی: بایستگی، کارداد، مالیات، عوارض، ساو، باژ، (به ویژه در ارتش) ماموریت، گماردگی، (مکانیک) کارایی (مقدار کاری که موتور ...
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش، دارای لبه تیز کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن، تحریک کردن سایر معانی: (لبه ی برنده ی شمشیر و چاقو و غیره) دم، تیغه، پره، برندگی، (صخره و پر ...
دارای افکار بلند، روشن فکر سایر معانی: (خودمانی - تداعی منفی) پر مغز، متفکر (ولی نه اهل عمل)، اندیش پیشه، intellectual : روشنفکر
دزدیدن، اختلاس کردن، دستبرد زدن به، حیف و میل کردن، بالا کشیدن سایر معانی: به جیب زدن، (پول) بلند کردن [حقوق] اختلاس کردن، حیف و میل کردن
داریه المعارف، دانش جنگ، دایرهالعلوم سایر معانی: دایره المعارف