حریق بزرگ، اتش سوزی بزرگ سایر معانی: آتش سوزی بزرگ، حریق خانمان سوز، همه سوزی، حریق مدهش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقت کردن، وفق دادن، مطابقت کردن، همنوایی کردن، پیروی کردن سایر معانی: همانند شدن یا کردن، همسان شدن یا کردن، یکجور کردن، سازگار شدن، دنباله روی کردن، همرنگ جماعت شدن، هم نوا شدن یا کردن، ...
انباشته سایر معانی: انبوه شدن، متراکم کردن، گرفته کردن
جمع شدن، اجتماع کردن سایر معانی: گرد آمدن، (دور هم) جمع شدن، همایش کردن، گرد آمده، (دور هم) جمع شده، همگانی، اشتراکی، عمومی
تجاهل کردن، اغماض کردن، چشم پوشی کردن سایر معانی: (در مورد چیزهای بد) نادیده انگاشتن، موافقت ضمنی کردن، مسامحه کردن، سر وسرداشتن
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن سایر معانی: موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفت ...
یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن سایر معانی: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد ...
سر یکی کردن، هم پیمان شدن، توطئه چیدن برای کار بد، در نقشه خیانت شرکت کردن سایر معانی: تبانی کردن، توطئه کردن، در خفا نقشه کشیدن، (برای کارهای بد) هم قسم شدن، همکاری کردن، دست به دست هم دادن ...
پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار سایر معانی: بی تغییر، پابرجا، دایم، همیشگی، مداوم، پیوسته، یکریز، باوفا، پر و پاقرص، (ریاضی - فیزیک) پایا، عدد ثابت، مقدار ثابت ...
جمع کردن، منقبض کردن، تنگ کردن سایر معانی: هم کشیدن، (خود را) جمع کردن، همفشردن، ترنجیدن، محدود کردن، مقید کردن، دست و بال بسته کردن، در تنگنا قرار دادن، وبال گردن شدن، منقب کردن ...
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن سایر معانی: بنا کردن، احداث کردن، (هندسه) رسم کردن، ساختمان، ساختار، سازه، کدواده، نظریه، همسازه، مفهوم، ابداع کردن، تدوین کردن، انشا کردن [عمران و ...
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم سایر معانی: بلاانقطاع، بی وقفه، بی مکث، هم پیوسته، هم تنیده، پایسته، پیگیر، همواره، پیاپی، مستمر، متداوم، (ریاضی) متصل، (دستور زبان) استمراری [حسابداری] مداوم ...