شکست، شکستگی، ترک، شکاف، انکسار، شکستن، شکافتن، گسیختن سایر معانی: شکست (استخوان و غیره)، (لوله و غیره) ترکیدگی، شکستگی پیدا کردن، ترک انداختن، (غضروف یا کرجن) پاره شدگی، پارگی، بافت سنگ (طر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری، ساختمان، بدن، تنه، بیان کردن، تنظیم کردن، قاب کردن، قاب گرفتن، چارچوب گرفتن سایر معانی: بدنه، استخوان بندی (ساختمان و پل و غیره)، هیکل، اندام، پ ...
ساخته، درست شده [ریاضیات] کنج دار
دیوانه وار، باشدت خشم
دوست بودن، برادری کردن، متفق ساختن، برادری دادن سایر معانی: (به ویژه در مورد سربازان در کشور اشغالی) دشمن دوستی کردن، روابط دوستانه برقرار کردن (با مردم کشور اشغالی)، دوستانه رفتار کردن با، ...
مفت خور، سورچران، سورچران a freeloading priest کشیش مفتخور، اصطلاح برای ادمهای چتر باز که خونه فک و فامیل یا دوستاشون چتر بازی میکنن
خنک شدن، نیرو دادن، تازه کردن سایر معانی: تر وتازه کردن، (سر و صورت را) صفا دادن، طراوت بخشیدن، تر و تمیز کردن، (باد) تند شدن، شدید شدن، تازه شدن، (گاو- پس از زایمان) دوباره شیر دادن، به شیر ...
رولباسی، رهبانیت، لباس اسموکینگ سایر معانی: ردای راهبان، قبا، کت بلند، فراک، فراک پوشیدن یا پوشاندن، فراک پوشاندن
اخم، اخم کردن، روی درهم کشیدن سایر معانی: ابرو در هم کشیدن، سگرمه در هم کشیدن، عبوس شدن، (با: on یا upon) با اخم نگاه کردن (به)، (مجازی) با بی میلی نگاه کردن به، ناچیز پنداشتن، از سر سیری (ب ...
انجام دادن، واقعیت دادن، عملی کردن، تمام کردن، تکمیل کردن، براوردن سایر معانی: انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن، براوردن، واقعیت دادن [ریاضیات] برآوردن، انجام دادن، اجرا کردن، برقرار بودن، ...
بارگُنج غیرمشترک [حملونقل ریلی] بارگُنجی که کل بار آن تنها متعلق به یک فرستنده یا گیرنده است و بار دیگری نمیتوان به آن افزود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
اعتراض کردن، منفجر شدن، غریدن، محترق شدن، رعد و برق زدن، با تهدید سخن گفتن، داد و بیداد راه انداختن سایر معانی: (فحش یا فرمان و غیره را) با فریاد اعلام کردن، جار زدن، بر خروشیدن، مورد عتاب و ...