بی دقت، غافل، بی توجه، بی اعتنا سایر معانی: سربه هوا، فراموشکار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیز، قاطع، برنده، نافذ، دندان پیشین، ثنایا سایر معانی: حاد، صریح و روشن
احمقانه سایر معانی: شیفته، شیدا، واله، نابخرد، دارای داوری بد، بدگزین
شیفتگی، شیدایی سایر معانی: دلباختگی، حماقت، نابخردی، بدداوری، بدگزینی
اولین قسمت، ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز، اغاز کردن، در اغاز قرار دادن، پاراف کردن سایر معانی: آغازین، اولیه، مقدماتی، حرف اول اسم، حروف اول نام خود را نوشتن، ...
بیمه کردن، ضمانت کردن، بیمه بدست اوردن سایر معانی: بیمه کردن، بیمه بدست اوردن، ضمانت کردن [حقوق] بیمه کردن
سخت، مشتاقانه، قوی، شدید، زیاد سایر معانی: ستهم، فربود، حاد، تند و تیز، آتشین، پرصمیمیت، پر تنش، پر زور، ژرف، (رنگ) سیر، تیره، پراحساسات، پرحرارت، پرشور، شورمند، جوشی، پرفعالیت، مهیج [برق و ...
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم، مصمم سایر معانی: متوجه، خیره، مشتاقانه، شدید، فربود، جدی، پراراده، آهنگیده، هدف، خواسته، مفهوم، آرش، چم، رجوع شود به: intention، (حقوق: وض ...
ذره، نقطه، ایوتا، حرف نهم الفبای یونانی سایر معانی: مقدار بسیار کم، سرسوزن، (نام نهمین حرف الفبای یونانی) آیوتا
نور افشان سایر معانی: نور افشان
سخت، قوی، غیر قابل مقاومت سایر معانی: مقاومت ناپذیر، پدافند نکردنی، وسوسه انگیز، خواستنی
بی حرمتی، هتک حرمت، بی ادبی، عدم احترام سایر معانی: بی احترامی، عدم رعایت احترام (کسی)