دوباره قوت قلب دادن، دوباره اطمینان دادن سایر معانی: مطمئن کردن، خاطر جمع کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن سایر معانی: تر و تازه کردن، شاداب کردن، طراوت بخشیدن، نوجان کردن، خرم کردن، (با خوردن یا نو ...
طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر [کامپیوتر] دوباره سازی
تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به، باز نیرو بخشیدن سایر معانی: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به
نیروبخش، مقوی، داروی نیروبخش، دوای مقوی
محلول نمک، درجه شوری، شور، نمکین، نمک دار سایر معانی: پرنمک، وابسته به یا دارای هر یک از املاح فلزات قلیایی یا منیزیم، رجوع شود به: salina، چشمه ی شور، شورآب، ملح فلز قلیایی، ملح منیزیم [عمر ...
طاقچه، فلات قاره، تاقچه، رف، هر چیز تاقچه مانند، در تاقچه گذاشتن، کنار گذاشتن سایر معانی: هر چیز تاقچه مانند: جزیره ی مرجانی، تخته سنگ، سنار، پایاب شنی، تپه ی زیر آب، صخره ی آبگیر، فلات زیر ...
فریب، سحر، جادو گری، افسون گری، ساحری سایر معانی: سحر و جادو
تراشه، توفال، اهن نبشی، برامدگی کوچک، تراشه کردن سایر معانی: باریکه (باریکه ی چوب یا نی برای سبدسازی)، پوشال، پیزر، تخته ی شکسته بندی، میله، خاره، پین، باریکه ی فلزی که با آن زره یا جوشن می ...
سفت کردن، سفت وسخت کردن، شق کردن سایر معانی: سفت کردن یا شدن، سخت کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن، سی کردن، خشک ومصنوعی کردن
مهیج سایر معانی: محرک
پشتیبان، حامی، معین، نگهدار، متحمل سایر معانی: هواخواه، هوادار، طرفدار، شکم بند، پشتبند (هر وسیله ای که اندام را تقویت یا نگهداری کند)، رجوع شود به: athletic supporter) jockstrap هم می گویند ...