reinvigorate
معنی
تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به، باز نیرو بخشیدن
سایر معانی: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به
سایر معانی: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به
دیکشنری
تقویت کردن
فعل
reinvigorate, refresh, rallyنیروی تازه دادن به
reinvigorateباز نیرو بخشیدن
fuel, reinvigorateتجدید نیرو کردن
ترجمه آنلاین
تجدید قوا
مترادف
brace ، breathe new life into ، bring around ، brush up ، cheer ، cool ، enliven ، exhilarate ، freshen ، inspirit ، jog ، modernize ، prod ، prompt ، quicken ، reanimate ، recreate ، regain ، rejuvenate ، renew ، renovate ، repair ، replenish ، restore ، resuscitate ، revitalize ، revive ، revivify ، stimulate ، update ، vivify